چه خوب می شدتوُباغِ من کشاورزدونه ای میکاشتبرای آمدِپاییزخداونددست نگه میداشت دیگه حوصله ی هیچکس به بارون سرنمی اومدعقایدهای پوشالی به پروازدرنمی اومد برای فرصتی تازه منودعوت به بودن کنبگرددنیالباسِ زندگی روبرتنِ من کن پرستویی برای کوچ درباورِ هیچکس نیستاگررؤیاییِ این فکرقبولم کن با10 از20 چه خوب میشداگه دیدن به مانندِشنیدن بودتوُدستِ ماقلم مویی واسه عشقُ کشیدن بود جهان جوری نمامیداشت که قدِ آسمون گم بودخدابازیگرِنقشِ دلای صافِ مردم بود دلم اونجاست که دلتنگی خدامونوصدامیکردنفس ازبندبیرون بودلبم باعشق صفامیکرد همه جای جهان سبزوبدون جنگ به وبلاگ شعروترانه ی حمیدشیخی خوش آمدید...
ادامه مطلبما را در سایت به وبلاگ شعروترانه ی حمیدشیخی خوش آمدید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fhamidsheykhi637 بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 20:23